۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه

شعر از پابلو نرودا شاعر شیلیایی با ترجمه‌ی احمد شاملو:

به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.
به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.
به آرامي آغاز به مردن مي‌كنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند، دوری كنی . . .،
تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی كه حداقل يك بار در تمام زندگيت ورای مصلحت‌انديشی بروی . . .
-
امروز زندگی را آغاز كن! امروز مخاطره كن! امروز كاری كن! نگذار كه به آرامی بميری! شادی را فراموش نكن!

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

از جوجه هاي رنگي 5 تومني در ايران تا سگ هاي ميليوني درآلمان

امروز ياد سال ها پيش افتادم. ياد وقتي که بعد از التماس و گريه و پا به زمين کوبيدن داداش کوچولوم سعيد، حاضر شدم 5 تومن بدم و يه جوجه رنگي براش بخرم. جوجه اي که در مدت کوتاهي به بزرگترين بهانه براي خنده و شادي و حتي زندگي داداش 6 ساله م تبديل شد.
يادم مياد که با چه عشقي بهش غذا مي داد و با مگس کش دنبال شکار براي شکم هميشه گرسنه جوجه ش بود. چقدر در همين 10 روز باهم بازي کردن. و اينکه به قدري اين جوجه رنگي براي سعيد کوچولوي ما مهم بود که کم کم داشت به عضوي از خانواده تبديل مي شد. سعيد اونقدر جوجه شو نازش مي کرد و براش لالايي مي خوند تا جير جيرش تموم شه و خوابش ببره. سعيد در کنار يک موجود زنده کوچيک تر از خودش داشت مسئوليت پذيري و حمايت کردن و خيلي چيزاي مهم ديگه رو تجربه مي کرد تا اينکه...
هنوز 10 روز از شروع اون همه هيجان و شادي نگذشته بود که جوجه بدون هيچ دليل مشخصي مُرد!
وقتي به احساس سعيد و علاقه ش به اين جوجه فسقلي فکر مي کنم علت اون همه بغض و اشک و بي قراري اون بچه 6 ساله رو مي فهمم. و از همه مهمتر اين موضوع برام روشن مي شه که چرا در طول 18 سال اخير که سعيد براي خودش مردي شده، ديگر هرگز به نگهداري يک موجود زنده علاقه پيدا نکرد.
داستان سعيد و جوجه رنگيش داستاني تکراريه که همه ايرونيايي که بچه تو خونه شون هست حداقل يه بار از نزديک لمسش کردن. راستش هدف من از نقل اين خاطره تلخ، گرفتن حال خواننده نيست بلکه مي خوام توجه شما رو به اين ماجرا جلب کنم که چرا ما ايروني ها هر روز نسبت به طبيعت و موجودات زنده بي علاقه تر مي شيم...؟
مرگ جوجه هاي رنگي هر کدوم از ما، اون هم در دوراني که هيجان داشتن يک موجود زنده و مراقبت از اون و ديدن دقيق حرکاتش، از خواب و خوراک برامون مهمتر مي شه، شايد دليل خوبي براي ناخودآگاه ما باشه تا موجودات زنده ديگر را بي اهميت، نماندني، و مايه دلشکستگي بدانيم.
جوجه هاي 5 تومني در واقع جوجه هاي مريض و ضعيفي هستند که بنا بر تشخيص متخصصان در مراکز جوجه کشي، از چرخه پرورش حذف مي شوند و به قيمت ناچيزي براي سرگرمي بچه ها به فروش مي رسند. سرگرميي که به خاطر ارزاني بيش از حد به طرز خارق العاده اي با عمق جيب والدين ايراني سازگار است. حال آنکه همين اسباب بازي ارزان مايه بيزاري هميشگي کودکان ما از نگهداري و حمايت از جانوران مي شود.
وقتي اين حيوانات رنگي شده و زود ميرا و کودکان دل شکسته ايراني را با حيوانات خانگي و کودکان آلماني مقايسه مي کنم، ريشه خيلي از مسائل زيست محيطي برايم روشن تر مي شود. کودکان آلماني به حدي به حيوانات خانگي علاقه دارند که حتي تا سنين کهولت هم از نگهداري حيوان خانگي دست برنمي دارند. گربه ها و سگ هايي که بعضاً چند ميليون تومان قيمت دارند، در آلمان يکي از اعضا خانواده محسوب مي شوند. اين موضوع شايد به ظاهر از ديد خيلي از ما ايراني ها ناخوشايند باشد. چرا که هميشه در گوش ما فرو کرده اند که سگ ها حيوانات کثيف و آلوده و... اي هستند. و البته شايد هم چنين باشد. ولي هرگز نه ديده ام و نه از کسي شنيده ام که يه آلماني از سگش مريضي گرفته باشد يا سگش جايي را کثيف کرده باشد. علم دام پزشکي در اينجا بسيار خريدار دارد.تعداد بسيار زيادي از بيماري هاي حيوانات خانگي در اينجا قابل تشخيص و درمان است. درمانگاه ها و بيمارستان هاي تخصصي براي مداوا و جراحي هاي پيشرفته در اختيار صاحبان حيوانات خانگي است. فروشگاه هاي تخصصي ويژه غذاي حيوانات و ابزارهاي بازي و هزاران امکان انتخاب ديگر تنها براي اينکه اتصال مردم با برشي از طبيعت که همان موجود زنده خانگي شان است حفظ شود.
البته نگهداري حيوان خانگي کار آساني نيست. نگهداري يک سگ به اندازه نگهداري يک کودک، دردسر دارد و وقت و مراقبت مي خواهد. اما نکته بسيار ظريفي که در اينجا هست، انس گرفتن انسان ها با موجودات زنده در دل همين مراقبت ها و وقت گذاشتن ها نهفته است. وقتي سعيد ما در عرض 10 روز تا اون حد عاشق جوجه 5 تومني اش مي شود، ببينيد وقتي آدمي 2 ،5 يا 10 سال با حيوان خانگي اش زندگي کرده، چه احساسي نسبت به جانوران دارد. و اين رشته را دنبال کنيد تا ببينيد چرا وقتي يوزپلنگ ايراني-جانوري که در خطر انقراض است- را با توله هايش زنده زنده در آتش مي سوزانند، کسي در اين کشور-ايران- کَکَش هم نمي گَزد. و خبر انقراض شير ايراني را وقتي مي شنويم که يک قرن از مرگ آخرين قلاده اين گربه سان زيبا مي گذرد.
جوجه هاي 5 تومني ما وقتي مردند، هرگز جايگزين نمي شوند. پدر و مادرهاي ما به جاي اينکه به فکر خريدن يک حيوان سالم تر باشند، ما را از ساير جانوران هم بيزار مي کنند. شاهد اين حرف من گنجشک هاي زيبايي هستند که به قول بعضي ها براي نشانه گيري آفريده شده اند. شاهد حرف من گربه هاي بيچاره اي هستند که هميشه آماج سنگ و تيپاهاي بچه هاي ما هستند و ما فقط مي خنديم و براي اينکه توان نشانه گيري مان را نشان دهيم، دو سه تا سنگ هم به سمت آنها پرتاب مي کنيم. هرگز به کودکانمان نمي فهمانيم که گربه سانان در زمستان بچه دار مي شوند و در فصل سرما نياز به تغذيه دارند تا بتوانند به بچه هايشان شير بدهند. ما با طبيعت بيگانه شده ايم و اين غم بزرگيست.
اما غم بزرگتر اينست که در هيچ جاي برنامه آموزشي ما از دبستان تا دانشگاه اثري از آموزش هاي زيست محيطي نيست. وقتي مديري به راحتي مجوز قطع درختان و ساخت آپارتمان در محدوده منطقه حفاظت شده حيات وحش صادر مي کند، و در جولانگاه هزاران گونه زنده و بعضاً کمياب، پاي لودر و جاده و سيمان و ... را باز مي کند، روشن است چقدر آموزش زيست محيطي ديده و طبيعت را مي شناسد.
اي کاش جوجه هاي 5 تومني ما نمي مردند تا شايد در کنار اين جانوران کوچک ياد مي گرفتيم که چرا و چگونه بايد به حقوق بقيه موجودات زنده روي کره زمين احترام بگذاريم...